برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۱۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

خیام و تصوّف

در فلسفهٔ نئوفلاطونی و در حکمت صوفیّه که از لحاظ اصل و اساس هیچ فرقی با هم ندارند، عشق، علّت تکوین تلقی شده و بدین سبب، مبنای یک نظریهٔ فلسفی را تشکیل میدهد؛ که در عین آنکه یک سیستم مهمّ فلسفی است، مخزن پر فیض و برکت شعر و هنر هم میباشد.

نزد ناقدان و مورّخان فلسفه، روزگاری، این مسئله، موضوع بحث بوده که آیا مذهب صوفیّهٔ شرق، با فلسفهٔ هند قدیم، بنحوی از انحاء، علاقه و ارتباطی داشته است یا نه ؟...

از هنگامی که بر اثر یک سلسله تحقیقات دور و درازی معلوم شد که بر حسب فلسفهٔ هند، مسئله عشق، در امر تکوین، کوچکترین دخالت و تأثیری نداشته است و فقط در حکمت نئوفلاطونی است که عشق، علّت آفرینش شناخته شده است، علاقهٔ صمیمانه و ارتباط مستقیم تصوّف با فلسفهٔ نئوفلاطونی بدرجهٔ ثبوت رسید و بطور قطع و یقین معلوم گردید که مذهب فلسفی معروف و مشهوری که در شرق بنام (حکمةالاشراق) انتشار یافته، در حقیقت، چیزی جز (نئوفلاطونیزم) نبوده است.

بنظر فلاطینوس[۱] و همهٔ همفکران او و بعقیدهٔ همهٔ دانشمندان صوفیّه، هستی یگانه و حقیقی، وجود مطلق است. وجود مطلق، باعتبار ذاتی خـود، قدرتی است ازلی و پیش از آنکه کائنات آفریده شده و تجلّیات حوادث در عالم کون و فساد بمنصّهٔ ظهور و بروز درآید، قدرت ازلی، در عالم خود – که آنرا در اصطلاح صوفیه «عالم عما» مینامند – موجود بوده است.


  1. این حکیم فرزانه در بلده (لی کوپولیس) مصر بدنیا آمده و در اسکندریه نشو و نما یافته و ممالک شرق را تا ایران ما از زیر پا گذرانده و در مراجعت بروم رفته و در آنجا تا آخر عمر خود (۲۷۰ میلادی) بتعلیمات فلسفی خویش اشتغال ورزیده و بالنتیجه بشهرت جهانگیری نایل آمده و فلسفه او بعرفان عالم اسلام نیز بویژه بحکمت صوفیه تأثیر فوق‌العاده بخشیده است.