بجائی منتهی شود که انسان را از آخر و عاقبت خود بکلّی نومید و مأیوس سازد. بهر صورت، این قسمت از افکار بشری هم در اصطلاح، معاد یا (مبحث آخرت) نامیده میشود.
هرچند تقسیمات مباحث فلسفی تا این اندازه محدود نبوده و محصور نیست؛ ولیکن همین طرح مختصر و مفید برای احاطه و اشتمال بمسائل مهمّی از فلسفه که خیام در اغلبی از رباعیات خود توجّه خاصّی بآنها نشان داده، کافی بنظر میرسد.
با آنکه پیشوایان فنّ شعر و ادب احتراز از دخالت در حکمت و فلسفه را بهمکنان و پیروان توصیه کرده و گفته اند که:–
«فلسفه در سخن میآمیزید | آنگهی نام آن جدل منهید» | |||||
«وحل گمرهی است بر سر راه؛ | ای سران، پای در وحل منهید» |
خیام در بیان نکات باریک و نقاط تاریک این مسائل معضل و پیچیده، با اسلوب سهل و سادهای که مختص خود اوست، چنانچه اعجاز نگوئیم، لااقلّ و ناچار باید بگوئیم که سحر کرده است. آری سحر کرده است؛ زیرا کلام این سخنور فرزانه با آن مقدار از قوّهٔ مغناطیسی مغز و مزه و شأن سرشته است که هر صاحب ذوق سلیم چنانچه آنرا با دقّت لازم و نفوذ کافی مطالعه نماید؛ هرگز نمیتواند که خود را از تحت تأثیر فسونکاری وا رهانده و آزاد بدارد.
خواصّ ممتازه سبک و شیوهٔ خیام، بطور کلی، عبارتست از وضوح، صفا، مطابقت منقّحیّت، طبیعیّت، نفاست و آهنگ.
وضوح، از مختصات اصلی و اساسی کلام اوست. او، مقصد و مرام خود را در رباعیات خویش تا آخرین درجهٔ امکان سهل و ساده و بدون تصنّع و تکلّف بمنصّهٔ بیانی عیان گذاشته و از استعمال الفاظ و عبارات پر طمطراقی که گرد و غبار آن، روی مطلب و معنی را میپوشاند، کاملاً، احتراز جسته است. هر کلمهای از کلام او بمحض اینکه در زبان جاری میشود معنی آن، آناً و بلافاصله، در مغز آدمی میدرخشد. نه در فکر او ابهامی و نه در بیان وی اجمالی است. هیچگاه مطلب مغلق یا خام و نپختهای