یعنی؛ شهسواران مضمار سخن شناسی کمتر از یکّه تازان میدان نبردآزمائی است.
وقتی که صعوبت و اشکال در فهم شعر برای اهل زبان تا این درجه وجود دارد، البته برای غیراهل زبان که آنرا بوسیله تحصیل یاد گرفته و بافکار و عقاید و عواطف و احساسات و بالجمله بشعایر ملّی اهل آن زبان نمیتوانند احاطه کامل داشته باشند بدرجاتی بسیار بیشتر شدّت مییابد و بدین جهاتست که مثلاً معنی واقعی رباعی «خورشید صبح بر بام افکند. تا آخر، بـرای اغلبی از مترجمان رباعیات خیام نامفهوم مانده و حتی استاد ارتر اربری که ترجمهٔ فیتزجرالد را از لحاظ عدم مطابقت با اصل، مورد انتقاد قرارداده خودش نیز در تفسیر رباعی مذکور اشتباهاتی نموده و از مطلب بسیار دور افتاده و میگوید:
«او(یعنی خیام) خورشید طالع را بشاهی شکار افکن تشبیه میکند که میخواهد دردشت بدنبال صید بتازد؛ صیّادی که بر اسب سوار است و با شور و نشاطی که دارد کمند میافکند و بام جهان را با حلقهٔ کمند میگیرد. صحنهایست که خوب میتوان آنرا تماشا کرد. بام همان آسمان پهناور است که ناگهان با تابش آفتاب درخشان سپیدهدم ایران روشن میشود. در دست دیگر شاه شکار افکن جامی قرار دارد که وی نخست مهره در آن افکنده است و مهره در جام افکندن کنایه از جدائی است و این تشبیه دوّم تشبیه عالی دیگری بدنبال دارد. این جامی که شاعر از آن سخن میگوید؛ یعنی جـام آسمان، طبعاً، معنی رایجتر جام؛ یعنی جام می را بخاطر میاورد. مهره سرخ رنگ است و مهر فروزنده در آسمان مشرق زمین مانند شرابی که در شیشه باشد برنگ سرخ میدرخشدد. پس، سپیدهدم نشانهٔ آغاز روز دیگر باده پیمائی است از اینرو شاعر بدوست خود؛ یعنی بساقی محبوب فرمان میدهد که بنوش زیرا اندیشهٔ شراب، خود بخود،
←
سال ۱۲۲ هجری قمری در بصره بدنیا آمده و درسنهٔ ۲۱۶ در همان شهر درگذشته است و مؤلفات بسیاری از خود بیادگار گذاشته است در عهد هرونالرشید در بغداد اقامت داشته؛ ولی در اواخر عمر خود ببصره مراجعت کرده. گرچه مأمونالرشید هم او را نزد خود خواسته ولیکن او بیهانه اینکه بسبب ضعف پیری نمیتواند از بصره خارج شود از رفتن بنزد او عذر خواسته و خلیفهٔ نامبرده مسائل مشکلی را که در علم و فن پیش میآمده از وی کتباً استفسار مینموده است. از قاموس الاعلام