برگه:MoshkeleNimaYoushij.pdf/۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۷
جلال آل‌احمد

اما پس از شهریور ۲۰ نیما با اینکه از طرفی در حماسهٔ امید و صبح روشن و خروس خبر آور مرک تیرگی شعر می‌گوید و از طرف دیگر در وصف فقر و مسکنت مردم، ولی هنوز مایهٔ اصلی شعر او بدبینی است. همچنانکه «در فروبند» نمودار آنست:

  در فروبند که با من دیگر رغبتی نیست بدیدار کسی  
  فکر کاین خانه چه وقت آبادان بود بازیچهٔ دست هوسی  ...
تا...–  جاده خالی است فسرده است امرود هر چه می‌پژمرد از رنج دراز  
  مرده هر بانگی در این ویران همچو کز سوی بیابان آواز[۱]  

«کار شب پا» در وصف زندگی برنج کاران است و رنک تند محلی مازندران را دارد که نیما بیش از هر چیز با آن آشنا است. حتی در این شعر نیز «شب پا» در مجادلهٔ با درون خود وصف شده است. و فکر نیما است که بجای فکر شب پا باطراف زندگی میپرد. «مادری و پسری» گرچه یک موضوع معمولی و عادی دارد ولی با زبانی بسیار تازه است. هرگز چنین موضوع پیش پا افتاده‌ای که از بس در باره‌اش نوشته‌اند تهوع‌آور شده با چنین صورت بشعر در نیامده:

  در دل کومهٔ خاموش فقیر خبری نیست ولی هست خبر  
  دور از هر کسی آنجا شب او میکند قصه ز شب‌های دگر  
  کوره میسوزد هر شعله برقص دمبدم میبردش بند از بند  
  این سکونت که در آنجا است بپا با سکوت شب دارد پیوند  
  اندر آن خلوت جا پنداری میرسد هر دمی از راه کسی  
  لیک کس نیست امیدی است کز آن میرود – باز میاید نفسی[۲]  

و این زبان تازهٔ وصف فقر وقتی جالب‌تر است که در پیچیدگی‌های شعر نیما معقد می‌گردد:

  همه سر چشم شده است و همه تن ز اسم نان، از لب مادر پسرک  
  پای تا سر شده مادر افسوس به پسر تا بنماید پدرک[۲]  

ولی بهر صورت فراموش نباید کرد که این نیما است که شعر می‌گوید. نیمای (در فرو بند) و (مرغ غم) و(افسانه) و تنها در این صورت تعجب نخواهید کرد اگر در عمق این امید تازه شکفته یک مرتبه چنین بخوانید:

  لیک بر این ده ویرانه بجا کبست کاو میرسد از ره، چه کسی است؟  
  زین بیابان که مزار من و تو است سالها هست که بانک جرسی است[۲]  

  1. مجله کویر شماره ۱ – صفحه ۶ – ۷
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ مجله مردم – آبان ۱۳۲۵ – صفحات ۲۹–۳۰–۳۱