برگه:MoshkeleNimaYoushij.pdf/۱۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۴
مشکل نیما یوشیج

رفت که چند شعر بسیار خوب نیما را انتشار داده‌اند و بعد هم بسراغ روزنامه‌ها و مجلات بیشمار دیگری که درین هشت – نه سالهٔ اخیر خواسته‌اند از صور تازهٔ هنر در صفحات خود نمونه‌ای بدهند و یا دست کم بچنین تمایلی تظاهر کرده‌اند.

* * *

گر چه اندکی بر خود ستائی حمل خواهد شد اما نیما نوشته است که «من برودخانه‌ای شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد بدون سر و صدا می‌توان آب برداشت.»[۱] و این ادعای نابجائی نیست. تنوع در آثار شما چه از نظر شکل و چه از نظر مضمون بقدری است که در نظر اول خواننده را گمراه می‌کند. از شعر موزون و مقفی تا شعر سفید – از رئالیسم تا سمبلیسم – از بدبینی تا امید. اگر آثار او را دربست پیش روی خود بگذارید و بدون توجه به علل و مراحل تکامل وزن و مفهوم شعر او بخواهید قضاوتی کلی بکنید سر در گم خواهید شد. باید پا بپای نیما راه آمد. نقطه‌های عطف ذوق و روح او را در نظر گرفت، عوامل دگرگوتیهای شعری او را دید و بعد قضاوتی کرد.

نیما از دوران تحصیل در مدرسهٔ سن لوئی با زبان فرانسه آشنا شده است – وقتی هنوز بیست ساله هم نبوده است. امکان قرائت آثار ادبی در یک زبان خارجی – زبان فرانسه – باو این امکان را داده است که گذشته از گنجینهٔ غنی ادبیات گذشته فارسی چشم بدنیای دیگری نیز بگشاید. خودش نوشته است: «آشنائی با زبان خارجی راه تازه را در پیش چشم من گذاشت.»[۲] و باین طریق قبل از مطالب دیگر اگر تحولی را که او بوزن اشعار خود داده است اثری از ادبیات فرانسه بدانیم راه ناصوابی نرفته‌ایم. اما با کدام یک از شعرای فرنک بیش از همه آشنا شده است این دیگر برای بنده معلوم نیست. شاید بتوان گفت چون در بیان سمبلیک مفاهیم شهری پیش از دیگر شعرا و بیش از همهٔ آنها کوشیده است نخستین آثار شعری فرانسه‌ای که خوانده آثار مالارمه Mallarmé باشد. اما آنچه مسلم است اینکه او پس از آشنائی با «شعر آزاد» Vers libre و «شعر سفید» Vers blanc اروپائیان که مقصود از اولی شعر بی قافیه است و از دومی شعر بی وزن و قافیه (و بهتر است در فارسی از این هر دو اصطلاح به تعبیر «خیر عروضی» اکتفا کنیم) در راه سرودن اشعار غیر عروضی و بی‌وزن و قافیه افتاده است. راهی را که نیما در حوالی سالهای ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۲ شروع کرده است اروپائیان در آغاز قرن ۱۹ شروع کرده بودند و بعروض محدود اشعار آلکساندرن Alexandrin پشت پا زده بودند. البته در اروپا نیز این کار با طرد و تکفیرهای بسیار همراه بود اما هنوز قرن ۱۹ به نیمه نرسیده بود که شعر آزاد و شعر سفید هر دو جای خود را در آثار کلاسیک باز کرده بودند و اکنون سالها است که در دانشگاههای فرنگ کرسی‌های متعددی برای تدریس اشعار غیر عروضی گذشتگان تأسیس شده است. با همهٔ اینها شاید برای ما فارسی زبانان بنظر برسد که این تقلید بی جائی است. ولی

ولتی کلاه لگنی و راه آهن اروپا را با آغوش باز میپذیریم و بازاء آن هر ساله


  1. کتاب کنگرهٔ نویسندگان – صفحات ۶۴ – ۶۵
  2. همان کتاب صفحهٔ ۶۳