این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰
هنوز برف اول روی زمین بود که یک روز عصر معلم کلاس چهار رفت زیر ماشین. زیر یک سواری. مثل همهٔ عصرها من مدرسه نبودم. دم غروب بود که فراش قدیمی مدرسه دم در خانهمان خبرش را آورد. که دویدم بطرف لباسم و تا حاضر بشوم میشنیدم که دارد قضیه را برای زنم تعریف میکند. – عصر مثل هر روز از مدرسه درآمده و با یک نفر دیگر از معلمها داشته میرفته که ماشین زیرش میگیرد. ماشین یکی از امریکاییها که تازگی در همان حوالی خانه گرفته بود تا آب و برق را با خودش بمحل بیاورد. – باقیش را از خانه که درآمدیم برایم گفت: – گویا یارو خودش پشت فرمان بوده و بعد هم هول شده و در رفته. بچهها خبر را
۸۶