تأسیس کنند و چاه عمیقی که صاحبخانه میخواست بزند و بعد شور در این مسئله شروع شد که فلانی خانهاش را به یک آمریکایی داده و اجاره که سرآمد آب و برق و تلفن را بی هیچ خرج و زحمتی تا کنار تخت خوابش آورده و جنبش حسد آمیز حضار و استغفار حاجی آقا و ... همینطور یکساعت درست حرف زدند و بمهام امور رسیدگی کردند و حاجی آقا تسبیح انداخت و آنکه عینک زده بود دیگر اداهای آدمها را هم درآورد و من و معلم کلاس چهار سیگار کشیدیم. انگار نه انگار که ما هم بودیم. نوکرشان که آمد استکانها را جمع کند چیزی روی جلد اشنو نوشتم و برای صاحبخانه فرستادم که یکمرتبه بصرافت ما افتاد و اجازه خواست و:
– آقایان عرایضی دارند. بهتر است کارهای خودمان را بگذاریم برای بعد.
مثلاً میخواست بفهماند که نباید همهٔ حرفها را در حضور ما زده باشند. و اجازه دادند و معلم کلاس چهار شروع کرد که «بله طبق اظهار تمایل خود آقایان خدمت رسیدیم ...» و اینکه هر چه باشد ما هم زیر سایهٔ آقایانیم