برگه:ModireMadrese.pdf/۵۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

میکردند باو چیزی بگویند و دست بسرش کنند. بدزبان بود و از عهدهٔ همه‌شان برمی‌آمد. یکی دو بار دنبال نخود سیاه فرستاده بودندش. اما زرنگ بود و فوری کار را انجام میداد و برمی‌گشت. حسابی موی دماغ شده بود. بهر صورت اینقدر بود که چند روزی در ربع ساعت‌های تفریح دیگر قهقههٔ خندهٔ معلم‌ها از در بستهٔ دفتر بیرون نمی‌آمد. حتماً طوفانی در عقب بود. ده سال تجربه این حداقل را بمن آموخته بود که اگر معلم‌ها در ربع ساعتهای تفریح نتوانند بخندند سر کلاس بچه‌های مردم را کتک خواهند زد و اگر خستگی بار علم را بضرب متلک از تن و مغز یکدیگر بیرون نکنند سر کلاس خوابشان خواهد گرفت. این بود که دخالت کردم. یک روز فراش جدید را

احضار کردم. اول حال و احوال و بعد چند سال سابقه دارد و چندتا بچه و چقدر می‌گیرد ... که قضیه حل شد. بله سیصد و خرده‌ای حقوق میگرفت. با بیست و پنج سال سابقه‌ای که داشت سیصد تومان پولی نبود. اما در مدرسه‌ای که با سابقه‌ترین معلم‌هایش صد و نود و دو تومان می‌گرفت!...

۵۰