برگه:ModireMadrese.pdf/۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

عین خیالش هم نبود آقا. اما این یکی...

خواستم متلک لاغر شدن را برای او هم تکرار کنم اما دیدم متلک لوسی بوده است؛ منصرف شدم و پرسیدم:

– انگار هنوز دوتا از کلاسها ولند؟

– بله آقا. کلاس سه ورزش دارند. گفتم بشینند دیکته بنویسند آقا. معلم حساب پنج و شش هم که نیومده آقا.

و یکی از میزها را کنار دیوار کشید و رفت رویش و یکی از عکس‌های بزرگ دخمه‌های هخامنش‌ها را که بدیوار کوبیده بود پس زد و:

– نگاه کنید آقا ...

روی گچ دیوار با مداد قرمز و نه چندان درشت، بعجله و ناشیانه علامت داس و چکش کشیده بود. بی‌آنکه چیزی بپرسم خود او دنبال کرد:

– از آثار دورهٔ اوناست آقا. اول سال که اومدم اینجا مدیرشون هنوز بود آقا. کارشون همین چیزها بود. روزنومه بفروشند. تبلیغات کنند و داس چکش بکشند

۳۳