دریاچهٔ خزرش به صورت بته جقه درآمده وخطآهنها همه پت و پهن و همه سرتاسری، حتی از کرمان گذشته؛ و جزیرههای اندونزی همه یکسره و به سنگاپور چسبیده و هر تکه از پایین نقشه برنگی. مجموعهٔ رنگهای موجود. مثل بقچههای چل تکه. و هربند انگشتی با سرحدات مشخص بعلامت استقلال مملکتی، با قشون و نشان و سکه و تمبر و هارت و هورت و بگیر و ببند. و هرکدام در دست امیری یا خانی یا شیخی که با خانوادهاش یا قبیلهاش آنجا را به سمت شاهراه آزادی و آبادی رهبری میکند! یاد آن ایام افتادم که خودم همین مراحل را میگذراندم و نقشه میکشیدم و دیدم واقعاً چه راحت بودیم ما بچههای بیست سی سال پیش! حتی جهاننما که میکشیدیم برای تمام آسیا و افریقا و استرالیا به دو سه رنگ بیشتر احتیاج نداشتیم. قهوهای را برای انگلیس به کار میبردیم با نصف آسیا وافریقا و صورتی را برای فرانسه با نصف دیگر دنیا، و سبز یا نمیدانم آبی را برای هلند و آن چند تای دیگر و حالا... «عجب کار بچههای مردم درآمده!» این جمله را بلند گفتم و ناظم پرسید: «چطور آقا؟» گفتم
برگه:ModireMadrese.pdf/۲۲
ظاهر