او مانده است که درسخوان شده و سرشناس و نان مادرش را میدهد که مریض است و از پدر سالها است که خبری نیست و بدتر از همه خرج دوا و درمان... و یک اطاق گرفتهاند به پنجاه و پنج تومان و صد و پنجاه تومان حقوق به جایی نمیرسد و تازه زور که بزند سه سال دیگر میتواند از حق فنی نظامت مدرسه استفاده کند ... بعد بلند شدیم که به کلاسها سرکشی کنیم.
کلاس دوم بغل دفتر بود و بچهها داشتند زور میزدند و ۷۵۴ را با ۲۶۱ جمع میکردند و معلمشان با چشم چپش میز سوم را نشانه میگرفت و میرفت سرمیز اول، بعد سالون بود. خالی و بزرگ که دو تا ستون سفید چهار گوش پرش کرده بود. و آن ته سه چهارتا میز و نیمکت شکسته و دیوار روبرو پوشیده از عکس پهلوانها و بزن بهادرها و سیاههای دونده و مصریهای وزنه بردار. و دیوار سمت راست پوشیده از یک نقشهٔ بزرگ آسیا، و «تقدیمی علیمردان هندی بدبستان...» بعنوان علامت کارخانهٔ سازنده زیرش. با قلمی ناشی و آبی دریاها مثل آب دهن مرده و