احمق که کوس دیوثی خودشان را خودشان میزدند و عجب گندش را بالا آوردند! آدم بردارد پایین تنهٔ بچهٔ خودش را، یا بقول خودش ناموس خانوادهاش را، بگذارد سرگذر که کلانتر محل و پزشک معاینه کنند تا چه چیز محقق بشود ? تا پرونده درست کنند ? برای چه و برای که ? که مدیر مدرسه را از نان خوردن بیندازند ؟ برای اینکار احتیاجی به پروندهٔ ناموسی نیست. یک داس و چکش زیر یکی ازین عکسهای مقابر هخامنشی کافی است. خاک بر سرهای احمق! با این پدر و مادرها بچهها حق دارند که کونی و قرتی و دزد و دروغگو از آب در بیایند. این مدرسهها را اول باید برای پدر و مادرها باز کرد. چقدر دلم میخواست یارو را با آن دهان دریدهاش زیر مشت و لگد میانداختم ... و با این افکار بخانه رسیدم.
زنم در را که باز کرد چشمهایش گرد شد. همیشه وقتی میترسد اینطور میشود. برای اینکه خیال نکند آدم کشتهام زود قضایا را برایش گفتم. و دیدم که در ماند. یعنی ساکت ماند. آب سرد، عرق بیدمشک.