برگه:ModireMadrese.pdf/۱۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

اتفاقی می‌افتاد. در همان حال که من و پدر بچه فحشکاری میکرده‌ایم مادر با بچه‌اش رفته بوده‌اند پهلوی ناظم و قضایا را صریحتر و بی‌دردسرتر گفته بوده‌اند و او فرستاده بوده فاعل را از کلاس بیرون کشیده بودند ... و گفت چطور است زنگ بزنیم و جلوی روی بچه‌ها ادبش کنیم و کردیم. یعنی این بار خود من رفتم میدان. پسرک نره خری بود از پنجمی‌ها با لباس مرتب و صورت سرخ و سفید و سالکی بگونهٔ راست. خیلی بهتر از آن عروسک کوکی می‌توانست مفعول باشد. و انتظار نداشت که حتی تو باو بگویند. جلو روی بچه‌ها کشیدمش زیر مشت و لگد و بعد سه تا از ترکه‌ها را که فراش جدید فوری از باغ همسایه آورده بود بسر و صورتش خرد کردم. چنان وحشی بودم که اگر ترکه‌ها نمی‌رسید پسرک را کشته بودم. اینهم بود که ناظم بدادش رسید و وساطت کرد و لاشه‌اش را توی دفتر بردند و بچه‌ها را مرخص کردند و من باطاقم که برگشتم و با حالی زار روی صندلی افتادم نه از پدر خبری بود و نه از مادر و نه از عروسک کوکی‌شان که ناموسش دست کاری شده بود. و تازه احساس کردم

۱۶۴