این برگ همسنجی شدهاست.
مدیر مدرسه
دید و زندان حداقل برایش کلاس درس بود. عاقبت پرسیدم:
– پروندهای هم برات درست کردهاند یا هنوز بلاتکلیفی ?
– امتحانمو دادم آقای مدیر. بد از آب در نیومد.
– یعنی چه ؟
– یعنی بیتکلیف که نیستم. چون اسمم تو لیست جیرهٔ زندون رفته. خیالمم راحته. چون سختیهاش گذشته.
دیگر چه بگویم ؟ دیدم چیزی ندارم. خداحافظی کردم و او را با معلم حساب تنها گذاشتم و آمدم بیرون و تا مدت ملاقات تمام بشود دم در زندان قدم زدم و بزندانی فکر کردم که برای خودم ساخته بودم. یعنی آن خرپول فرهنگ دوست ساخته بود. و من بمیل و رغبت خودم را در آن زندانی کرده بودم. این یکی را بضرب دگنک اینجا آورده بودند. ناچار حق داشت که خیالش راحت باشد. اما من بمیل و رغبت رفته بودم و چه بکنم ? ناظم چطور ? راستی اگر رییس فرهنگی از همدورهایهای
۱۵۸