توی سالون؛ که از وقتی هالتر دار شده بودیم روی درش نوشته بودند «انجمن ورزش»؛ و گردن کلفتها بدر و دیوارش بیشتر شده بودند و یک گوشهاش دو تا میز اسقاط گذاشته بودند انباشته از کارهای دستی بچهها و پای میز جسد سنگین هالتر؛ خرچنگ مانند بزمین چسبیده. کارهای دستی عبارت بود از گنجههای کوچک مقوائی که رویشان را با کاغذ رنگی گل منگلی کرده بودند؛ و میز و صندلیهای چوبی که برای عروسکها هم نخراشیده بود؛ و قابهای منبت کاری از تخته سه لایی و یک برج ایفل که دو وجب و نیم هم نمیشد و سرش شبیه گلدستهٔ مسجد شاه بود؛ و یک نقشهٔ ایران که جای شهرها را در آن با مته سوراخ کرده بودند. و برای همین خرت و خورتها چقدر اره مویی مصرف شده بود و چند بار دستها بریده بود و چه پولها از جیب پدرها و چه دعواها در خانهها ... و که چه ؟ از کار دستی نمرهٔ بیشتری بگیرند. اینروزها که دیگر عهد بوق نیست. حالا دیگر حتی وزرای فرهنگ هم اذعان میکنند که این اسمها و فرمولها وسنهها و محفوظات
برگه:ModireMadrese.pdf/۱۴۱
ظاهر