برگه:ModireMadrese.pdf/۱۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

پیدا بود که این هیکل کم کم دارد از سر دبستان زیادی می‌کند. وقتی حرف می‌زد همه‌اش درین فکر بودم که با نان آقامعلمی چطور می‌شود چنین هیکلی بهم زد وچنین سر و پز مرتبی داشت؟ و راستش تصمیم گرفتم که از فردا صبح به صبح ریشم را بتراشم ویخه‌ام تمیز باشد و اطوی شلوارم تیز. معلم کلاس اول باریکه‌ای بود سیاه سوخته. با ته ریشی و سر ماشین کرده‌ای ویخهٔ بسته. بی کراوات. شبیه میرزا بنویس‌های دم پستخانه، حتی نوکر باب می‌نمود. ساکت بود و حق هم داشت. می‌شد حدس زد که چنین آدمی فقط سر کلاس اول جرأت حرف زدن دارد و آن هم دربارهٔ آی با کلاه و صاد وسط و ازین حرفها. معلم کلاس دوم کوتاه و خپله بود و به جای حرف زدن جیغ می‌زد و چشمش پیچ داشت. و من آن روز اول توانستم بفهمهم وقتی با یکی حرف می‌زند به کجا نگاه می‌کند. با هر جیغ کوتاهی که می‌زد هرهر می‌خندید. و داد می‌زد که دلقک معلم‌ها است و هر ساعت تفریحی باید بیاید و باعث تفریح همکارانش باشد. با این قضیه نمی‌شد کاری کرد. اما من

۱۴