پرش به محتوا

برگه:ModireMadrese.pdf/۱۳۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

چرا ما ملت آنقدر مهمل و بی‌فکریم و من حالیش کردم که لابد دعوت‌نامه بوی اخاذی می‌داده است.

خوبیش این بود که پاسبان کشیک پاسگاه هم آمده بود و دم در برای همه پاشنه‌هایش را بهم می‌کوفت و دستش را بالا می‌برد و معلم‌ها گوش تا گوش نشسته بودند و قلمبه حرف میزدند و مجلس ابهتی داشت و ناظم چای و شیرینی تهیه کرده بود و چراغ زنبوری کرایه کرده بود و باران گذاشت پشتش و سالون برای اولین بار در عمرش به نوائی رسید. سر و صدائی و جمعیتی و برو بیائی. یک سرهنگ بود که رییسش کردیم و آن زن را که هفته‌ای یکبار بمدرسه سر میزد نایب رئیس. و لابد جناب سرهنگ قند توی دلش آب میکرد. یک پیرزن هم بود که باصرار جناب سرهنگ صندوقدار شد و ناظم هم منشی انجمن و یکی دو تای دیگر هم اعضای علی‌البدل و صاحب مقامهای دیگر. وقتی فقط یک مدیر مدرسه باشی و کنار گود بنشینی و مقام پخش کنی عالمی دارد! و با چه دست و دل بازی! و همه خوشحال و خندان. خودم را اصالا کنار نگهداشتم. همان مدیریت

۱۳۴