این برگ همسنجی شدهاست.
۲
ناظم، جوان رشیدی بود که بلند حرف میزد و به راحتی امر و نهی میکرد و بیا بروئی داشت و با شاگردهای درشت روی هم ریخته بود که خودشان ترتیب کارها را میدادند و پیدا بود که به سر خر احتیاجی ندارد و بی مدیر هم میتواند گلیم مدرسه را از آب بکشد. معلم کلاس چهار خیلی گنده بود. دوتای یک آدم حسابی. توی دفتر اولین چیزی بود که به چشم میآمد. از آنهائی که اگر توی کوچه ببینی خیال میکنی مدیر کل است. لفظ قلم حرف میزد و شاید به همین دلیل بود که وقتی رییس فرهنگ رفت و تشریفات را با خودش برد از طرف همکارانش تبریک ورود گفت و اشاره کرد به اینکه «انشاء الله زیر سایهٔ سرکار سال دیگر کلاسهای دبیرستان را هم خواهیم داشت.»
۱۳