برگه:ModireMadrese.pdf/۱۲۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

تومان اجاره خانه‌ای که میداد... و یک استاد نجار که پسرش کلاس اول بود و خودش سواد داشت و بآن میبالید و کار آمد مینمود و با دستهای بزرگ و مچهای باریکش دو دستی دست مرا می‌فشرد و همین جوری ارادتمند شده بود و هی خواهش میکرد کاری باو رجوع کنم تا «مراتب ارادتش را عملا ثابت کند.» حدس میزدم لابد در مدرسه‌ای که میرفته بهش خوش گذشته و ناچار خیال می‌کند هر علی‌آبادی شهری است. یک مقنی هم بود درشت استخوان و بلندقد که بچه‌اش کلاس سوم بود و هفته‌ای یکبار می‌آمد و همان توی حیاط ده پانزده دقیقه‌ای با فراش‌ها اختلاط میکرد و بی سر و صدا میرفت. نه کاری داشت نه چیزی ازمان میخواست و نه حرفی و نه سخنی. بار اول که بمدرسه آمده بود نمیدانم چرا رفته بود سر دیوار بآن بلندی مدرسه و داشت هوار هوار میکرد که من از راه رسیدم. همان روزهایی بود که مدرسه داشت از نان گدائی نونوار میشد. از دور خیال کردم مأمور ادارهٔ برق است که آمده تیر نصب کند. اما داد و هوارش که بگوشم رسید تند کردم و خودم

۱۲۷