این برگ همسنجی شدهاست.
۱۴
غیر از آن زن که هفتهای یک بار سری بمدرسه میزد، از اولیای اطفال دو سه نفر دیگر هم بودند که مرتب بودند. یکی همان پاسبانی که با کمربند پاهای پسرش را بست و فلک کرد. که گاه گداری میآمد و درق و دورق پاشنههایش را جفت میکرد و هر چه اصرار میکردیم دستش را پایین نمیآورد؛ چه رسد باینکه بنشیند. یکی هم کارمند پست و تلگرافی بود که ده روزی یک بار میآمد و پدر همان بچهٔ شیطان بود که دستش را از زیر چوب ناظم بمهارت در میبرد. نیم ساعتی مینشست و درد دل میکردیم یا از سیاست حرف میزدیم و از حقوق رتبهٔ پنج اداری او و از سه تا فرزندش و زنش که سالی یک ماه اختلال مشاعر پیدا میکرد و ماهی صد و چهل
۱۲۶