برگه:ModireMadrese.pdf/۱۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

طرح کنم؟ آنوقت آیا بخودش برنمی‌خورد؟.. دیدم هیچ چیز ندارم که بگویم. و از این گذشته خفت‌آور نبود که بخاطر سیصد تومان جا بزنم و استعفا بدهم ? پس چه شد آن داستان خطر و کام شیر و از این اباطیل ؟.. «– نه. باش. باز هم باش. وقتی قرار است سر و گردنت بشکند اگر مثل معلم کلاس چهارمت زیر ماشین بروی آبرومندتر است؛ و تا زیر گاری کودکشی ...» و بعد باین فکرها خندیدم و «خداحافظ شما. فقط آمده بودم سلام عرض کنم.» و از این دروغها و استعفانامه را توی جوی آب انداختم.

اما ناظم. یک هفتهٔ تمام مثل سگ بود عصبانی، پر سر و صدا و شارت و شورت! از نو ترکه‌ها و دست‌های باد کردهٔ اول صبح، و مگر جرأت داشتم دخالتی بکنم ? حتی نرفتم احوال مادرش را بپرسم. یک هفتهٔ تمام هر کداممان در مدرسه حکومت مستقلی بودیم. من یواشکی میرفتم و در اطاقم را برویم می‌بستم و سوراخهای گوشم را می‌گرفتم و تا از و چز بچه‌ها بخوابد، از این سر ته آن سر کف اطاق را می‌کوبیدم. چه عذابی ! و

۱۲۴