پرش به محتوا

برگه:ModireMadrese.pdf/۱۲۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

بیت‌المال بچراغ خانه‌شان هم مددی نمیدادند. خودت هم که نمی‌توانی بیش از این لله باشی یا کار ناظم را بکنی. یا ول کن و برو یا قدم اول را بردار. سور بده بعد هم بخور – بده و بستان. بعد هم قدم دوم و بعد چهاردهم و.آهاه حالا دیگر مدیر کلی و میان گود! درست یک جیره‌خور صندوق دولت. موقع شناس، به نرخ روز نانخور، چرب زبان و درست همچون کنه‌ای چسبیده بمقررات، به بازنشستگی، به حق تأهل، به خارج از مرکز و حق سفره ...» وه ! که داشتم خفه میشدم، یک بار دیگر استعفانامه‌ام را توی جیبم گذاشتم و بی اینکه صدایش را در بیاورم روز سور هم نرفتم.

بعد دیدم اینطور که نمی‌شود. گفتم بروم قضایا را برای رییس فرهنگ بگویم. و رفتم. توی اطاقش باز همان میز تحریر بود عین خانهٔ تازه عروسها و همان زیر سیگاری براق خالی، اما این بار بدم و دود مدیرها عادت کرده بود. و سلام و احوالپرسی و نشستم. اما چه بگویم؟ بگویم چون نمی‌خواستم در خوردن سور شرکت کنم استعفا میدهم؟ خنده‌دار نبود؟ یا مسئله را اساسی‌تر

۱۲۳