پرش به محتوا

برگه:ModireMadrese.pdf/۱۰۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

میکرد بگزارش دادن. که دیروز باز دو نفر از معلم‌ها سر یک گلدان دعوا کرده‌اند یا مأمور فرماندار نظامی آمده یا بازرس بناظم همچه گفت و شنید یا تنخواه گردان فلان مدرسه را داده‌اند یا دفتردار فرهنگ عوض شده و از این اباطیل ... پیدا بود که فراش جدید هم در مطالبی که او می‌گفت سهمی دارد. باین طریق روزی یک ربع ساعت اعمال شاقه داشتم. و فکرش را که میکنم می‌بینم مسلماً این مطلب هم در غیبت‌های بعد از ظهرم بی‌اثر نبوده است. تا یک روز ضمن گزارشها اشاره‌ای هم باین مطلب کرد که دیروز عصر یکی از بچه‌های کلاس چهار دوتا کله قند آورده باو فروخته. درست مثل اینکه سر کلاف را بدستم داده باشد پرسیدم:

– چند ?

– دو تومنش دادم آقا.

– زحمت کشیدی. نگفتی از کجا آورده ?

– منکه ضامن بهشت و دوزخش نبودم آقا.

اوایل امر اینطور سر زباندار نبود. درین حاضر جوابی هم جاپای فراش جدید پیدا بود. فکر کردم درین

۱۰۴