موهای سفیدی که دور سرش موج میزد از این ببعد جانشینش شد که صبح و عصر کارهای سنگین را بکند. حال باقی کارها را مادر با وجود وصله زدن به جورابهائی که تمامی نداشت بعهده گرفته بود. ناچار شدند جواهرهای خانواده را که سابقاً در مجالس پذیرائی و جشنها باعث سرافرازی مادر و خواهر بود بفروشند، گره گوار در یکی از شبزندهداریهای خود شنید که راجع به ارزش آنها مباحثه میکردند. ولی موضوع عمده بخصوص شکایت از کرایهٔ این آپارتمان بود که برای کیسهٔ خانه گران تمام میشد و اشکال گره گوار بود نمیدانستند چطور باید حملش کرد زیرا نمیتوانستند او را ترک بگویند. هیهات! گره گوار بخوبی میفهمید که ملاحظهٔ او مانع اساسی تغییر منزل نبود زیرا بخوبی میتوانستند او را در صندوق چوبی که هواخور داشته باشد بگذارند و حملش بکنند. نه، مانع اساسی ناامیدی خانوادهاش بود. فکر اینکه بدبختی بیسابقهای در تاریخ خانوادگی و محیط به آنها
برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۹۹
ظاهر