برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

اما پولیکه برای امرار معاش بود، بایستی فکری برای بدست آوردن آن کرد. پدر با وجود مزاج سالمی که داشت، مرد مسنی بود که از پنج سال پیش هر گونه کاری را ترک نموده بود و نمیتوانست امیدهای موهوم بخود راه بدهد. در مدت این پنج سال استراحت که اولین تعطیل یک دورهٔ زندگی بشمار میآمد که صرف زحمت و عدم موفقیت گردیده بود، شکمش بالا آمده و سنگین شده بود، اما مادر پیر با مرض تنگ‌نفسی که داشت چه از دستش برمیآمد؟ همین بمنزلهٔ کوشش فوق‌العاده‌ای برایش بود که در خانه راه برود و نیمی از وقتش را روی نیمکت بگذراند و پنجره را باز بگذارد که خفه نشود. بعدهم خواهر؟ یک دختربچهٔ هفده ساله بود که برای زندگی بی‌دغدغه‌ای که تاکنون میکرد آفریده شده بود، یعنی لباس قشنگ بپوشد، خوب بخوابد و بکارهای خانه کمک بکند، ضمناً بعضی تفریحات مختصر هم داشته باشد و مخصوصاً ویلون بزند ـ آیا هیچ باو مربوط بود که پول در بیاورد؟

۶۹