برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

ترجیح میدادند که از امر خوراک او بوسیلهٔ دیگران مستحضر بشوند، شاید تحمل این تماشا را نمیآوردند شاید آنقدرها هم بیزار نبودند شاید دختر جوان میخواست از زحمت آنها بکاهد. باید تصدیق کرد که بدبختی آنها بحد اعلا بود.

گره گوار هرگز نتوانست بفهمد که روز اول به چه بهانه‌ای دکتر و قفل‌ساز را از سر باز کردند، زیرا هیچکس نمیتوانست رابطهٔ فکری با او داشته باشد، هیچکس ـ بی آنکه خواهرش را مستثنی بکند ـ تصور نمیکرد که او بتواند فکر دیگران را دریابد. او فقط راضی بود هنگامیکه خواهر در اطاقش میآمد صدای او را بشنود که بین دو آه نام مقدسین را بزبان میآورد. این بعدها اتفاق افتاد، آنهم زمانیکه گرت باین وضع جدید سر تمکین فرود آورده بود – گرچه به آن هرگز عادت نکرده بود – گره گوار بعدها گاهی روی لبهای دختر جوان تفکری که لطف و مهربانی را میرساند و یا اجازه میداد که چنین حدسی را

۶۱