برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۴۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

فشار میداد. جریان شدیدی هوای اطاق و راهرو را عوض کرد، پرده‌ها باد کرد و روزنامه‌ها جمع شدند، چند صفحه از آن روی کف اطاق افتاد. ولی پدر بی‌مروت پسرش را دنبال میکرد و بطرز رام کنندگان اسب وحشی سوت میکشید و گره گوار که عادت بعقب رفتن نداشت به تأنی پس میرفت. اگر میتوانست برگردد بزودی باطاقش میرفت اما بیمناک که کندی چرخ زدن او پدرش را بیشتر از جا در بکند و در هر آن میترسید که ضربت کشنده‌ای با این چوب تهدیدآمیز روی سر و گرده‌اش فرود بیاید. در اینصورت فرصت انتخاب در بین نبود. گره گوار با وحشت ملاحظه کرد که وقتی بعقب میرفت جهتی را که انتخاب کرده بود به آن مسلط نمیشد و از مشاهدهٔ طرز رفتار پدرش که دائماً نگاه وحشت‌زده‌ای باو میانداخت حرکت پیچ خوردن را با تمام سرعت ممکن یعنی متأسفانه با کمال تأنی شروع کرد. شاید پدر متوجه حسن نیت او شد زیرا عوض اینکه

۴۹