پرش به محتوا

برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۳۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

به چلینگر احتیاجی نیست» و سرش را روی دستک در گذاشت تا در را باز بکند.

این طریقه که یگانه وسیلهٔ ممکن بود مانع شد که حتی پس از باز شدن در پدر و مادرش تا چند لحظه او را ببینند. لازم بود یکی از لت‌های در را بگرداند آنهم با مراعات احتیاط کامل تا ورود آنها باعث نشود که به پشت بیفتد. هنوز در گیر و دار بود و تمام توجهش را باین کار مصروف داشت ناگهان صدای مافوقش را شنید که «اوه!» بلندی گفت مثل صدائی که وزش شدید باد تولید بکند و او را که از همه بدر نزدیکتر بود دید که دستش را روی دهان بازش فشار میداد و به آرامی عقب میرفت مثل اینکه نیروئی نامرئی با قوتی ثابت او را از جای خود عقب میراند. مادر که با وجود حضور معاون با موهای ژولیده ایستاده بود دستها را بهم متصل کرده به پدر نگاه کرد، بعد دو قدم بسوی گره گوار رفت و در میان حلقهٔ خانواده زمین خورد، دامن لباس دورش پهن شد در حالیکه صورتش

۳۹