برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

وجود داشته باشد.»

گره گوار از جا در رفته بود، اختلال حواسش باعث شد که رویهٔ احتیاط آمیز را از دست بدهد و فریاد زد: «ولی حضرت آقای معاون، الساعه در را باز میکنم! من کسالت مختصری داشتم، سرگیجه مانع میشد که بلند بشوم هنوز در رختخوابم، اما حالم رو به بهبودی است. یک دقیقه صبر بکنید بلند میشوم، آنقدر ها هم که تصور میکردم حالم خوب نشده. با وجود این حالم خیلی بهتر است. چطور ناخوشی باین زودی آدم را از پا در میآورد! از خویشانم بپرسید دیشب حالم چندان بد نبود، اما چرا، دیشب هم علامت نقاهت را حس میکردم. شاید متوجه شده باشند. بد کردم که قبلاً بمغازه اطلاع ندادم! اما مطلب اینجاست که آدم همیشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود. حضرت آقای معاون، مراعات اقوام بنده را بکنید، سرزنشهائیکه الساعه باینجانب میکردید کاملاً بی‌اساس است. بعلاوه تاکنون

۳۳