پرش به محتوا

برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۸۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
در کنیسهٔ ما

همهٔ اینها برای تولید وحشت کافی است. ولی بزودی انسان، ناگزیر پی میبرد که این ظاهر وحشت‌آور آزاری در پی ندارد. وانگهی او دور از انسان می‌ایستد و بیشتر از یک حیوان جنگلی از آدمی میرمد. گوئی به هیچ چیز پیوند ندارد جز به این بنا، از بخت بد او این بنا یک کنیسه است، یعنی جائیکه در برخی از ساعتها بسیار شلوغ است. اگر ممکن بود به او حالی کرد، میشد به او چنین دلداری داد که جامعهٔ مذهبی شهر کوچک کوهستانی ما سال بسال کاهش مییابد و لذا به دشواری میتواند از عهدهٔ هزینهٔ نگاهداری کنیسه بر آید. بهیچوجه از امکان دور نیست که چندی بعد کنیسه به یک انبار یا به چیزی از اینگونه تبدیل یابد و بالاخره روزی، حیوان روی آسایشی را که اکنون بی‌رحمانه وی را از آن محروم کرده‌اند ببیند.

در حقیقت هم فقط زنها هستند که از او میترسند. مردان مدتهاست که دیگر به او توجه ندارند. هر

۱۸۷