برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
شمشیر

و حتی خونش که نشانهٔ سوزان پیوند با دنیاست دیگر جاری نمیشود.

شمشیر و جسمی که شمشیر در آن فرو میرود به دو دنیای بیگانه تعلق دارند که همدیگر را نمیشناسند. تلاقی آنها در فضای بی‌ثقل رؤیاها در این باره که آیا هر دوی آنها در یک آن حقیقی هستند تولید شک میکند. اگر شمشیر، وهم نبوده حقیقت باشد پس جسم در یک دنیای مرده زندگی میکند و این شاید همان احساس مبهمی است که انسان از پیش خود را مردهٔ جاندار میپندارد، احساسی که ناخرسندی چاره ناپذیر انسان بی‌یادبود را توجیه میکند.

۱۸۱