برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
گراکوس شکارچی

گرگ وجود داشت و فقط پیروی از قریحهٔ شخصی خودم کرده بودم. کمین می‌نشستم، تیر خالی میشد و بهدفم اصابت میکرد. بعد پوست شکار خودم را میکندم. آیا در این کار گناهی هست؟ خدمات من تقدیس میشد و: «شکارچی بزرگ جنگل سیاه» بمن نام نهاده بودند آیا در جریان این گناهی دیده میشود؟»

شهردار گفت: «من صلاحیتی ندارم که تصمیم بگیرم، ولی بنظر من نیز هیچ گناهی در چنین چیزها وجود ندارد اما آیا تقصیر با کیست؟»

شکارچی گفت: «با کرجی‌بان است. هیچکس به این مطلب پی نخواهد برد، هیچکس بکمک من نخواهد آمد، هرگاه بهمهٔ مردم دستور میدادند که مرا کمک کنند، همهٔ درها و پنجره‌ها بسته خواهد ماند، هر کس در بستر خود خواهد رفت و لحاف بر سر خواهد کشید، تمام زمین مبدل بیک مهمانسرای شب خواهد شد. این مطلب مفهومی در بر دارد،

۱۵۲