برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۴۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
گراکوس شکارچی

نمیدادند و فقط سایه‌های وحشت‌زده‌ای را که تاکنون بیحرکت بودند، میراندند و آنها را روی دیوارها به لرزه در میآوردند. روپوش تابوت را برداشته بودند. مردی با موهای ژولیده دیده میشد، که شبیه شکارچیان بود. بی‌حرکت دراز کشیده بود، بنظر میآمد که نفس نمی‌کشد و چشمهایش بسته بود و فقط تزئینات مربوط به مرده نشان میداد که این شخص ظاهراً درگذشته است.

مرد مبادی آداب به سوی تابوت رفت، دستش را روی پیشانی کسی که در تابوت خوابیده بود گذاشت، و زانو زد و مشغول دعا خواندن شد. کرجی‌بان اشاره به باربران کرد که از اطاق خارج شوند؛ آنها بیرون رفتند و بچه‌ها را که بیرون دور هم جمع شده بودند پراکنده ساختند و در را از پشت بستند. ولی این کار هم مرد مبادی آداب را راضی نکرد، نگاهی به کرجی‌بان انداخت؛ کرجی‌بان دریافت و از دری که به اطاق پهلو باز میشد بیرون رفت. هماندم مردی که

۱۴۵