برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۴۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
گراکوس شکارچی

ستون نازک ظریف داشت رهسپار گردیدند. درست همان زمانی که جماعت وارد خانه میشد پسر بچه‌ای یک پنجره را باز کرد و بعد آنرا فوراً بست. اکنون در محکم خانه که از چوب بلوط تیره ساخته شده بود، بسته بود. یک دسته کبوتر که دور برج کلیسا پرواز میکردند جلو همان منزل در کوچه نشستند، مثل اینکه خوراک آنان آنجا انباشته شده بود. همه جلو در گرد آمدند. یکی از آنها تا اشکوب اول پرواز کرد و به پنجره نوک زد.

اینها پرندگان زیبائی بودند که به دقت نگاهداری شده بودند و رنگهای درخشان داشتند. زنی که در زورق بود با حرکات سخاوت منشانه‌ای، جلوشان دانه پاشید. پرندگان دانه‌ها را برچیدند و بسوی زن پرواز کردند.

مردی با کلاه رسمی که نوار کرپ داشت از کوره راهی که به بندر منتهی میشد پائین آمده، نگاه دقیقی دور خود افکند. هیچ چیز اینجا به پسند

۱۴۳