کند در خروج را نشان داد و گفت: «فوراً از منزل من بروید.» آقائی که در میان بود کمی یکه خورد و با لبخند ملایمی پرسید: «به چه مناسبت؟» آن دو نفر دیگر دستها را از پشت بهم متصل کردند و پی در پی کف دستهایشان را بهم میمالیدند مثل اینکه از انتظار کشمکشی که میدانستند بفتح آنها تمام میشد لذت میبردند. آقای سامسا با هر دو زن بطرف اجاره نشینها جلو رفت و جواب داد: «بهمان مناسبتی که گفتم.» اجاره نشین وسطی ابتدا سر جایش ماند و چشمهایش را بزمین دوخت مثل اینکه میخواست راه تازهای برای جمع کردن افکارش جستجو بکند و گفت: «خیلی خوب، ما میرویم.» آقای سامسا چشمهایش را بطرف او درانید و فقط چند بار سرش را تکان داد. اجاره نشین وسطی فوراً خارج شد و به اطاق کفشکن رفت. دو رفیقش که لحظهای بود دستها را کندتر بهم میفشردند و باو گوش میدادند در عقب نشینی از او پیروی کردند و تقریباً
برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۳۱
ظاهر