پرش به محتوا

برگه:MaskhKafkaHedayat.pdf/۱۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مسخ

بدر تکیه کرد و یک دستش را بین دگمه‌های لباس رسمیش گذاشت یکی از آقایان به مادر تعارف کرد ولی او جرئت نکرد جایش را عوض بکند و در تمام مدت جلسه در گوشه‌ای جداگانه نشست.

دختر شروع بنواختن کرد در حالیکه پدر و مادر از دو طرف مختلف بحرکات دستش نگاه میکردند. گره گوار که به آهنگ موسیقی جلب شده بود جرأت کرد، کمی جلو آمد و حالا تمام سرش توی اطاق بود. تعجبی نداشت که در این اواخر ترس دائمی مزاحم شدن را که سابق بآن میبالید فراموش کرده باشد و بعد هم هیچ علتی نداشت که آنقدر خودش را پنهان بکند، زیرا بسبب کثافتی که در اطاقش گسترده بود و بکمترین حرکت بهوا بلند میشد، همیشه گرد آلوده بود و تکه نخ و مو و پسماندهٔ خوراکی روی پشت و بپاهایش چسبیده بود و او آنها را با خودش بهمه جا میکشانید. سستی او بقدری زیاد شده بود که بفکر نمیافتاد مثل سابق چندین بار در روز خودش

۱۱۲