معلوم شد چون رختشوی ندارند که بتواند پارچهٔ سفید را در وقت شستن به حالت اولی بیاورد، ملفهٔ سفید معمول نیست. به قیمت یک روی لحاف که ابریشم و شال کشمیر بود میشود پنج دست رختخواب ساده و تمیز و منقح[۱] درست نمود. رختها خیلی تمیز بود ولی با رختخوابهای ما، که برای مهمان موجود است، هیچ نسبت و شباهت ندارد. هرگز یک لحاف را به دو نفر بیتغیر آستر نمیدهیم. عطر و گلاب که به دورهٔ رختخواب میزنند تا صبح به سستی اعصاب و شدت نوم تقویت میدهد. شبکلاه ترمهٔ دو سه تومانی دارند، اما از پدر بر پسر ارث رسیده، و صد نفر به سر گذاشته و خوابیده. رنگ سجافش معلوم نیست، بوی چرک و عرق آدمی از دور شنیده میشود، حال آنکه با دو تومان میشود ده تا کلاه ساده درست نمود؛ هر دفعه شست که هر کس بیعرق و چرک دیگری به سر بگذارد. افسوس که این سلیقه، یعنی نظافت و پاکی در ایران ما عموما و در دستگاه متمولین و معارف او خصوصا مجرا و مفهوم نیست. خیلی غریب است که جهل نیز مثل علم در عالم خودش هرچه تولید میکند و احداث مینماید بیتناسب نیست. برای دو نفر من و مصطفی پانزده جور غذا آورده بودند که ده نفر مرد اکول[۲] خوردن نصف آنها را قادر نبود. چند چیز پخته را دست نزدیم و طعمش را ندانستیم. چگونه که آوردند همان طور بردند. و این همه اسراف در حضور حاکم شرع بود که نهی «لایحبالمسرفین[۳]» را بهتر میداند! از آقاصادق پرسیدم که چرا نعمت خدا را ضایع میکنید، و بعد از اطعام این اردوی بزرگ باز نصفش را میریزند و میاندازند؟! گفت در راه حضرتآقا هرچه بکنیم کم است. گفتم در راه حضرتآقا بهتر است که به فراخور حال خود
برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۹۲
ظاهر