در لندن تحصیل میکنید. وقت مراجعت ابوی را زنده دریافتید یا نه؟ عرض کردم یک سال بعد از آمدن بنده فوت شد. فرمود شنیدهام عربی را خیلی خوب میدانید، در کجا یاد گرفتهاید؟ گفتم چهار سال در بیروت و در شیراز نزد میرزا صلاحالدین مشغول تحصیل و تکمیل زبان عربی و فارسی بودهام. پرسید چند زبان بلدی؟ گفتم غیر از عربی و فارسی چهار زبان میدانم. فرمود رفقای شما نیز السنهٔ خارجی را میدانند؟ عرض کردم بلی. فرمود واقعا در این منزل آخری به یک هیئت فضلا برخوردیم. دعای این خوشوقتی را باید به آقاصادق بکنیم. ما فردا برای ملاحظه ساعت ورود شهر، و استدعای مستقبلین، و رسیدن عقبماندگان خدام در اینجا توقف خواهیم کرد. شما هم فردا بمانید، مهمان ما باشید، یا ما مهمان شما بشویم، هرطور میل دارید. همین که پیش من باشید بعضی مطالب در نظر است، میخواهم از شما بپرسم، با سر فارغ صحبت بکنیم. عرض کردم زهی شرف و سعادت که ما بندگان طرف حجت و حسن سؤالات حضرت آقا بشویم. دیدم هرچه من به ادب و فروتنی میافزودم آقا بیشتر مشعوف میشد.
وقت شام شد. سفرهٔ بسیار مفصل و مجلل چیدند. «فیها ما تشتهی الانفس[۱]» در معنی خود گسترده بود. شربت نارنج و بهار و ریباس، خورشهای کبک و دراج و تذرو، دلمهٔ به و سیب و کدو و کلم، مربای بالنگ و بادرنگ و آناناس، آش انار و آبغوره و ماست، کباب برگه و کوبیده و حسینی، قوتلیت نیمکوبیده و تمامکوبیده و پاژار (این قوتلیت یا کوتلیت را از سینهٔ مرغ درست میکنند و یکی از غذاهای لطیف اروپاست)، انواع ترشیات موسیر
- ↑ آیه ۷۱ از سورهٔ زخرف: … و در آن هرچیز که جانها طلب کنند (و چشمها را لذت بخشد).