که مدتها در تشکیل او زحمت کشیده بودند، اختلاف پیدا شود و نیل مقصود محال گردد. اگر شما نمیرفتید من تنها میرفتم و ننگ فسخ عزیمت را قبول نمیکردم. هر کس در عزم خود راسخ نیست قول و فعل او قابل استناد و اعتماد نباشد. «امیر تیمور گورکان» «شاه عباس صفوی»، «نادرشاه افشار»، «امیر کبیر» «میرزاتقیخان» مرهون عزائم راسخهٔ خود بودند که نائل شرف «کبیری» تاریخ شدند. در نزد عزم رجال مستقیمالاقوال قلع جبال و خرق[۱] غربال یکسان است.
حکیمی گوید که در جنب عزم بشری «محال» محال است. «ناپلیون بوناپارت» میگوید: غیر ممکن را باید از لغت خود اخراج نماییم.
احمد گفت فرمایش شما صحیح است. اما قول حکیم در نفی محال عزم رجال مسلم نیست. در اقدامات اشخاص اولوالعزم بیشتر بدا[۲] واقع شده؛ راه رفته را برگشته، کار کرده را ناتمام گذاشتهاند. یقین باید کرد:
«هزار نقش ببندد زمانه و نکند | یکی چنانکه در آیینهٔ تصور ماست» |
حکیم مقلدی شما را میشناسم؛ از معارف آلمان است. در کتاب شرح تقدیر خود بیانات کافیه دارد، و عزم «بسمارک»[۳] را شاهد میآورد. اساس او در ده سال تشکیل هیئت متحدهٔ آلمان، و در سی سال ترقی ثروت و صنایع آنها به درجهٔ محیرالعقول، توسعهٔ شهر «برلین» و اقتدار سیاسی عالمگیر ایشان است. همین، که حکیم سهو میکند؛ موجد امکان این محال، تنها عزم «بسمارک»