برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

این تو هستی که بین اشیاء و امور فرق می‌گذاری «نیک و بد و صواب و خطا» نسبی است. و «جزا و سزا غیر از حوادث و مقدرات، چیزی نیست، و «خیر و شر و نفع و ضرر یا علم و جهل در عالم نسبت» وجود دارند. و سپس از قول آفریدگار خویش اضافه می‌کند که «در خلقت چیز بد نبافریدم که به من بد نماید. خوب و بد در میان انسان و نسبت به وجود ایشان است نه نسبت به غنی سبحان.» «در فضای قدرت خود پستی و بلندی و جهات نیافریدم، زمان و مکان خلق نکردم. همهٔ اینها در موجودات است نه در وجود؛ حرکت بشری تولید زمان و مکان و جهات می‌کند. اگر متحرک نباشد همهٔ آنها معدوم است.» و نویسنده به دنبال این الهامات در چاه ویل ایده‌آلیسم مطلق فرو می‌افتد: «همهٔ کائنات را منور آفریدم. آنچه بر ابنای بشر تاریک می‌نماید پردهٔ چشم اوست نه ظلمت اجساد، و هرچه بنی‌آدم می‌بیند تجلبات منعکسة اجساد است نه عین اجساد.» و بدین‌سان بشر را در دنیای تاریک جهل رها می‌کند و می‌گوید، «قرنها زنده باش و تحصیل معلومات بکن باز وقت مردن می‌دانی که هیچ نداشته‌ای». زیرا آفریدگار «قوانین خلقت را علم خود قرار داده و اسرار وجود را از احصاء بشری مخفی داشته است.» اما با این همه آن قدرها هم نباید نا امید بود زیرا همین آفریدگار «می‌خواهد که ابناء بشر چیزهایی» بدانند. ولی تصور نرود که آنچه را که می‌خواهد بشر بداند همین الان و در دسترس همگان قرار داده است. خیر، آفریدگار آنچه را که خواهد ابناء بشر بدانند و در قلوب رجال خویش نگاشته، و انکشاف اکثر آنها را در اعصار آینده وعده گذاشته» است و به هر تقدیر «هر روز تجربهٔ انسان بیشتر می‌شود، وسعت خیالش برافزاید، افق نظرش توسیع یابد و از دفتر مرور ایام معلومات ناخوانده تحصیل می‌کند.»