او نشان داده است و سزای مسئولیت تمرد احکام خلقت را در خود او قرار داده است. مختار است زیرا «غضب را خود به خود دعوت میکند؛ زیاد میخورد مریض میگردد محتاج طبیب و تلخی دوا میشود، ولع میکند ضعف مغز و بدن از او میکاهد. اینها همه غضبی است که خود میکند.» و از آفریدگارش میبیند. و کتاب در این مورد بیش از هر مورد دیگرگرفتار تناقض است. نویسندهٔ کتاب به بشر و عظمت او اعتقاد فراوان دارد و او را میستاید، و از او میخواهد کاری کند که شایستهٔ شأن و مقام الهیش باشد. انسان را به هر کاری قادر میداند و میگوید «در جنب عزم بشری «محال» محال است» و «در نزد عزم رجال مستقیمالاقوال قلع جبال و خرق غربال یکسان است.» و اضافه میکند که «محال نسبی است نه تقدیری؛ آنچه بر تو محال است بر دیگری ممکن است.» ولی از آنجا که به تقدیر اعتقاد دارد میگوید گردانندهٔ جهان و مدیر کارخانهٔ امکان عزم بشری نیست، سابقهٔ نامعلوم یا تقدیر الهی است. و همان تقدیرات عبارت از قانون خلقت است که در هیچ مدار از موضوع خود تخلف نکند. مقدر است که از هر کس چه فعل آید، «درخت مغل نه خرما دهد و نه شفتالو.» و نویسنده خود به خاطر حل این تناقض برای عزم بشری حدودی معین میکند، و میگوید: «اگر عزم بشری توجه به تربیت درخت شفتالو نماید درشنی او را به انار ساوه میرساند. ولی اگر بخواهد از درخت شفتالو انجیر بخورد، چون مخالف قانون خلقت با همان تقدیرات است، عزم او باطل و سعیش عاطل میگردد. اشخاصی که مؤید هستند عزم خودشان را در طبق اقتضای تقدیر یا قانون خلقت صرف میکنند و نتایج محال انتظار دیگران را ممکن مینمایند.» و سپس بدون هیچ دلیلی نتیجه میگیرد که اساساً عزم و تقدیر از یک منبع جاری است و در همه جا توأمند. و اگر توأم نیستند نه عزم باشد و نه نتیجه او.» و خواننده سرانجام نمیداند که
برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۵۰
ظاهر