تربیت علمای علم معاش و اخلاق که ملت خود را صد سال قبل از وقوع به حوادث آینده مطلع و مسبوق نمایند.» میکشاند.
کتاب به اختلاف نژاد و زبان در میان انسانها اشاره میکند و آن را به خالق نسبت میدهد، و از قول او میگوید: «انسان را چهار گونه آفریدم: سفید، سیاه، سرخ و زرد. لغات و السنهٔ آنها را مختلف نمودم، طبایع آنها را تباین دادم؛ در طبق هوای مسکن آنها لباس و غذا مهیا کردم، ایشان را [به] اقوام و ملل منشعب ساختم.» ولی این اختلاف و تباین به هیچ وجه نمیتواند دلیلی برای نابرابری میان افراد باشد، و کتاب برای رفع هرگونه سوءتفاهم از قول «زنان» میگوید «تنظیمات طبیعی بشریت برادری و برابری و آزادی است (اما نه آنکه در مغرب زمین است). برادریم به جهت اینکه همه اولاد آدمیم، برابریم به جهت اینکه امتیازی در ولادت و وفات نداریم، آزادیم به جهت اینکه اگر کسی بفرماید یا خودمان بخواهیم که نشنویم، نبینیم، نفهمیم نمیتوانیم». حتی میان ملل وحشی و متمدن فرقی وجود ندارد، «تفاوت ملل وحشی و متمدنه نه در استعداد مادی و فطری است»، تفاوتی که میان این دو وجود دارد در کم و زیادی احتیاج است. وحشی از لباس به پارهٔ پوست و کرباس اکتفا میکند، از مسکن به چالاش مختصر و محقر، و از غذاهای لذیذ به گوشت قدید و میوههای خودروی صحرا و بیشهها قانع است. متمدن به لباس حریر و فاخر، غذای لطیف، تجملات، خدم و حشم، عمارات عالیه، بساتین، باغ، اسب و کاروت محتاج و مساعی هر دو در طبق تحصیل مایحتاج خود صرف میشود»
کتاب همچنین از اشکال مختلف حکومت سخن به میان میآورد. دربارهٔ سلطنت جنبهٔ الهی آن را رد میکند و میپرسد: «مگر سلاطین عالم را طغرای سلطانی از آسمان نازل شده، مگر خدای