پسرش میگوید، «ترا علم آموختم که ادارهٔ ملی را آشنا بشوی، حب وطن را بفهمی، سلطان وقت را پرستی، عواید خود را محترم بداری و از هیچ ملت، جز علم و صنعت و معلومات مفیده، چیزی قبول نکنی. تقلید ننمایی، یعنی در همهجا و همیشه ایرانی باشی، واز برکت علم و معاشرت خارجی بفهمی، حالی شوی که مشرق زمین غیر از مغرب زمین است. مبادا شعشعهٔ ظاهری آنها ترا بفریبد. مبادا تمدن مصنوعی یا وحشیت واقعی آنها ترا پسند افتد!» کتاب به درستی در میان تمدن واقعی فرنگستان و شعشعهٔ ظاهری آن خط تمیز میکشد، و از فقر و فسادی که در زیر رنگ و رونق ظاهری آنجا وجود دارد پرده برمیگیرد، و هشدار میدهد که «هر ایرانی که وطن خود را مثل بلاد اروپا بخواهد، آرزوی آزادی و مساوات آنها را بکند، به کثرت بلاد ایشان حسد ببرد، در اعمال و اقوال تقلید آنها را نماید، و «سیویلیزاسیون» را تهذیب اخلاق بداند دشمن دین و وطن خود میباشد. کلمهٔ سیویلیزاسیون از آن الفاظ خوشآیند و گوش پسند است که هر کس بشنود استشمام روایح ملکوتی را میکند؛ بعد از آن که حاملین او را دید و عاملین او را شناخت، استنشاق کثافات اهریمنی را مینماید، و عوض تهذیب اخلاق هیولای وجدان را میشناسد. آزادی و مساوات آنها بیلجامی محض، خودپسندی صرف، بیعصمنی درجهٔ قصوی است. کثرت نفوس بلاد ایشان جز اینکه فقرا گوشت سگی و گربه و خرچنگ بخورند فایدهای دیگر ندارد و نتیجهٔ بهتر نمیدهد. شبها در سواحل رودخانه و در زیر دیوار محوطهٔ کارخانهها چندین هزار زن و مرد بیخانمان، که رقعهٔ لباسشان کاغذ و بالاپوش ایشان اوراق بزرگ جراید منطبعه است، میخوانند. کس از غربا بعد از نصفشب در خیابانها و کوچههای آن بلاد بگردد از دو هزار نسوان بیصاحب دعوت عیاشی، و در
برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۳۸
ظاهر