حرکتش دهند. اگرچه از جانب قبله آتش و مرض و جنگ ببارد. اجساد اموات را از کهنه و تازه که چرک مخلوط به روغن و خون از آن میچکد۔ بر دهها بارکش بار کنند و زن و مرد و اطفال سواره و پیاده و کجاوهنشین به دنبال آن به سوی عتبات راه بیفتند و راهها را از بوی گند مردار بینبازند. اعیان برای تشخصفروشی «روزی بیست من برنج مصرف کنند و سی مجموعه ناهار و شام» از سر سفره دور بریزند، و سالی پانزدههزار تومان به اسراف از میان ببرند. و تجار و کسبه نیز برای همچشمی با اعیان، خانههای خود را از آویز و لاله و چهلچراغ پر کنند و «ربع ثروت ایران» را به بهای کالایی بپردازند که با «یک چماق به یک تل شکستهٔ بیمصرف مبدل گردد.»
در هرجا تا دلتان بخواهد سفرهها رنگین است اما از بهداشت و حفظالصحه اصلا خبری نیست. «بوی چرک دستمال آشپز را که از دور شنیده میشود با عطر ادویهجات رفع مینمایند؛ ادویه را جزو اعظم طبخیات میدانند، اما صابون در این بساط عریض و دستگاه مطول اکسیر است! هرجا که مطبخ میبینی به نظر تونهٔ حمام میآید. لحاف از مخمل و اطلس میدوزند ولی صدها نفر در آن میخوابند، بدون آنکه ملافهای داشته باشد تا آن را عوض کنند. و بوی کثافت آن خواب را بر ه رشامهای حرام میکند. «شبکلاه ترمهٔ دو سه تومانی دارند اما از پدر به پسر ارث رسیده و صد نفر به سر گذاشته و خوابیده. رنگ سجافش معلوم نیست بوی چرک و عرق آدمی از دور شنیده میشود؛ حال آنکه با دو تومان میشود ده تا کلاه ساده درست نمود، هر دفعه شست که هرکس بیعرق و چرک دیگری به سر بگذارد. «جوراب سفید تا سیاه نشود و نگندد، پیراهن سفید تا سجاف سیاهچرکی نگیرد، عوض کردن او جایز نیست. دستمال که صد بار دماغ خود را پاک کرده و دو ماه از بازار حامل یا لفافهٔ میوهجات بوده، به سجدهگاه گسترده، مهر گذاشته،