برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۸۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

این خیال عالی منصرف نماییم. به عقیدهٔ من وقت است که به حال این ملت مظلومه ترحم بکنید، از مال و بنون، قلب سلیم را اختیار نمائید. این دنیای پنج روزی را تیول خود نشمارید، وجود عبادالله را برای آسایش خود ندانید، به عرشهٔ سعادت حقیقی برآیید، در خیال خیرت مآل باشید، غرض شخصی را به نوعی عوض بکنید، نایل ذکر خیر اخلاف بشوید، حسن توجه دنیا را زینت شئونات تاریخی خود قرار بدهید، از بیحاصلی گذشته افسوس بخورید و اشک ندامت بریزند. به خدای ذوالجلال که اگر افق نظری خود را وسعت بدهید، و ببینید که این ملک قدیم و سلطنت اول روی زمین چگونه از مویی آویخته، از همهٔ قیود و علایق که به هیچ‌کس وفا ننموده صرف‌نظر می‌کنید، و این را که بلا می‌خوانید به استغاثه و دعا از خدا مستدعی می‌شوید، خود و اخلاف خودرا آسوده و مفتخر و مسعود می‌نمایید. مگر شرف بشریت و غیرت شما کافی نیست، که خودرا از قید هوا و هوس کودکانه آزاد کنید؟ محکوم اجانب نشوید؛ مگر این زندگی است که شما می‌کنید؟! این‌را از وجدان خود بپرسید، هرچه جواب داد عمل نمایید. مگر نمی‌دانید قانون، از وزرا گرفته تا فعلهٔ بازاری، موقع هرکس را اطمینان حفظ می‌دهد؟ وزرا را از بستگی سفرا و دخول کنف آنها که مورث این ذلت و مولد این استخفاف فوق تحمل انسانی وغیرت بشری است آسوده می‌کند؟….

وزیر بعد از چند دقیقه تفکر گویی در خواب بود و بیدار شد، گفت جناب مهندسباشی همه را حق و صدق گفتی، مرا بیدار کردی، من تصدیق اقوال شما را می‌کنم. در حضور احباب که جمع می‌شویم همه را همین طور بگویید. اگر آنها نیز تصدیق کردند قسم خودمان را که در معاهدهٔ مخالف نموده‌ایم می‌شکنیم، که تنها من به نقض عهد متهم نباشم. عرض کردم هرکس در این مخالفت

۲۸۵