برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۲۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

یحتمل این مسئله اهمیت پیدا کند، اما حالا هزار مسئلهٔ واجبی داریم که از آنها به این مسئله پرداختن به بام هوا سقف ساختن است. گفت آقا یعنی چه این خانه و سقف را فردوسی طاب ثراه[۱] نهصد سال قبل ساخته و پرداخته که شما اورا جزو هوا می‌پندارید. ملت اول باید ز بان خود را بداند، و از آلایش السنهٔ غیر پاک بکند، تا درجهٔ خودکشی در این مجاهده ثابت قدم باشد. این خود جهادی است که چون حفظ وطن و مذهب و حیثیت و استقلال واجب عمومی است، در دنیا ملت نمانده که این مطلب را جزو مهمات نداند، مگر ایرانی و باز ایرانی!… گفتم صحیح است، زبان هر قوم بخش طبیعی اوست، باید اورا حفظ کند، محترم بدارد، اما زبان فارسی حلاوت حالیهٔ خود را از ترکیب الفاظ عربی پیدا کرده. وانگهی زبان که ده هزار لغت ندارد، یا به قول یکی از ادبای مصنوعی، که دعوی تألیف چهل هزار لغت فارسی را نموده و در روزنامه‌جات خود را ستوده، میدان ادبیاتش تنگ می‌شود. مصادر سقیمهٔ زبان فارسی که در اعلال گاهی از حروف اصلی مصدر یک یا دو حرف بیشتر باقی نمی‌ماند قابل استقلال نیست. هر زبان که چهارصد هزار لغت ندارد گنجایش علوم این عهد را ظرف نیست. نه‌تنها بندهٔ بیسواد، همهٔ علمای دنیا منکر قول شما هستند. ملتی که هنوز از هزار نفر یک نفر سواد ندارد در میان آنها مسئلهٔ تصفیه زبان چه معنی دارد؟ ملتی که الفبای او بلای ظلمت وجهل اوست اگر از اصلاح او صرف نظر نموده و به تصفیهٔ زبان پردازند گناه است… جلال‌الدین میرزا متحیر گوش می‌داد. گفت بسیار خوب، اگر به جای الفاظ خارجی برای خودمان لغات جدیده وضع نماییم نمی‌شود؟ گفتم نه! نمی‌شود و نمی‌شود! حالا مجاهدین{

{خطکش|50%|align=right}}

  1. خاکش پاک.
۲۷۸