هئیت خودمان یک قطعه به سردار و یکی را به مهرعلیخان دادیم. در جناح حرکت ما سواره از شهر آمد، تلغرافی از تهران به سردار بود، آورد. معلوم شد سفیر فرانسه «موسیوژرژ» امروز وارد مشهدسر[۱] میشود. دستورالعمل استقبال او را از وزارت خارجه داده بودند. سردار استدعا نمود که دو روز بمانیم، او بیاید و برود؛ هیئت علمای ایران را ببیند. چون شخصاً مسیوژرژ را میشناسم، آشنا هستیم ترک عزیمت نمودیم. مهرعلیخان و غلامان سواره رفتند به استقبال. فردا ظهر وارد اردو میشود. موسیو ژرژ از دیپلماتهای معروف فرانسه است؛ نیک نفس است. فرانسهها عموماً خیرخواه نوع بشری، خصوص ایرانی هستند. با ایران جز روابط تجاری کاری ندارند، مجاور نیستند، خمیازهٔ نشر نفوذ و تصاحب ملک ما را نمیکشند. مثل روس و انگلیس ایران را استخوان متنازعهٔ حمله و دفاع هند قرار ندادهاند، هرچه بکنند و بگویند صمیمی است. صبح برخاستیم. سردار حکم داد معبر سفیر را جارو کردند، توپها را صیقل دادند، سربازها چاک لباس خودشان را وصله میزدند. من گفتم موزیک لازم است، گفت نداریم. [گفتم] بیرق فوج را باید بیرون آورد. گفت خیلی مندرس است، دو سال است مینویسم نمی فرستند، قابل نیست. شیپور حاضر باش میکشند کافی است. دیدم احداث موزیک معدوم از فهمانیدن معنی استقبال و احترام مشکلتر است، سکوت نمودم. فرشهای چادر را تکانیدند. حلویات زیاد مرکبات بسیار حاضر کردند. دم ظهر سوارهٔ مخبر ورود آمد. سربازها صف کشیدند، موسیو ژرژ با مهرعلیخان سواره وارد شدند. سردار استقبال نمود. حاضرین را معرفی کرد. ژرژ
- ↑ بابلسر