مداخل بگیران حکومتی خاکریز نمیکند، بلکه «از معادن استعداد و کاردانی و کفایت ایرانی جواهر افتخار و شرف انسانی تحصیل» میشود «چه رسد به زخارف زمین و جماد معادن ثمین.»
«سبب و علت اصلی ترقی ملل مغربزمین یکی قانون ایشان است که ملت برای مصالح امور خود وضع میکند و حکومت اجرا مینماید.»، «حکیمی میگوید در مملکت بیقانون اساس زندگانی متزلزل است، سعادت و برکات نیست، نام متمدنی بر آن ملک و ملت خلاف است، دیگری میگوید عقول چندین هزار سالهٔ بشری از ادویهجات تجارب خودشان برای معالجهٔ خواص بهایمی انسان، معجون نافی ترکیب نموده و اسم او را قانون نهاده است. هر ملت که به استعمال آن دوا معتاد نیست بهایم و وحشی است. دیگری میگوید: چگونه که ادیان موجد زندگی و ترقی ارواح است، قانون نیز موجد زندگی ابدان است. دیگری میگوید: قانون محاسب عاملان شرع است؛ هرجا قانون نیست احکام شرع معوق میماند. فقط قانون میتواند مواظب ترک منهیات مردم بشود. قانون میتواند مداخل املاک مردم را تحقیقاً مشخص نماید و مطالبهٔ ادای زکوة بکند. قانون میتواند اطمینان مال و جان به تبعه بدهد. قانون میتواند نشر معارف نماید و زنگ جهل از مردم بزداید. هرجا قانون نیست حفظ مراتب شرف و ناموس نیست [و] کفایت بشری در آنجا به اصلاح معایب و رفع مفاسد و نشر مساوات کافی نیست.»
کتاب سپس در تعریف کلی قانون میگوید: «قانون یعنی فصول مرتب احکام مشخص حقوق و حدود مدنی و سیاسی متعلق به فرد و جماعت نوع را گویند، که به واسطهٔ او هر کس کاملا از مال و جان خود مطمئن، و از حرکات خلاف خود مسئول بالسویه میباشد.» و سپس اظهار عقیده میکند که اینک «اقتضای طبیعی ملت ایران،»