دستگاه حفظالصحه و نظافت اجداد ما معروف آفاق بوده؛ اگر در کوچه حیوانی مردار میشد کوچه را چند روز میبستند و عبور مردم قدغن میگشت، جای لاشه را میکندند آهک میریختند. سفال اگر مردار میشد میشکستند، فرش و لباس پشمی را میسوختند. هرکس دارالولادههای قدیم ایران را میداند و بخواند میفهمد که جمیع آثار تمدن مغربیان از ایران اخذ شده و از خود ایران مفقود گشته، زیرا اول اساس پاکی و طهارت اطمینان دل بود حالا وسواس و تردید عدد وجبهای مشخص کر و ترتیبات تغسیل. حالا پاکی و ناپاکی، چون کفر و اسلام، در گفتار است نه در کردار. همهٔ عواید ما معرب گشنه و از میان رفته و معدوم شده، الان قدم به دورهٔ مفرنگی گذاشتهایم. دورهٔ معربی ما اجباری و با ضرب شمشیر بود ولی مفرنگی ما مختاری و برای پول. آیین قدیم ایرانیان وطندوستی و سلطانپرستی بود حالا وطنفروشی و خیانت پادشاه است!..
مصطفی گفت باید قند و چایی بخریم، صبح زود خواهیم رفت دکاکین بسته میشود. برخاستیم آمدیم بازار. دکان عطاری در جنب دکان کلهپز بود! قند و چای خریدیم. من به دستمال کلهپز متوجه بودم که غسالهٔ[۱] ظروف خود پاک میکرد. اگر آن دستمال را شرح نمایم خواننده نفرت میکند، دلش برهم میخورد، اما باز قطر کثافت اورا حالی نمیشود. تصور کنید که نیم ذر ع کرباس یک سال است غیر از غسالهٔ دیگ و ظروف، آب دیگر ندیده و هرروز به چندین ظروف و دیگ سوده شده. کدام معلم هندسه میتواند وزن چرک و عدد میکربهای اورا معین نماید! هرچه در دکاکین اطراف میخوردند همه را میان بازار، زیر پای عابرین
- ↑ آبی که با آن ظروف را شسته است.