برگه:MasaalekolMohsenin.pdf/۱۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

آنجارا نمی‌کاشتند و علفش را نمی‌درویدند، همین‌طور می‌ماند. در تابستانهای خشکسالی سقایت[۱] می‌کردیم و در پاییز و زمستان حیوانهای هردو ده در آنجا مخلوط به هم می‌چرید. پارسال آدمهای پسر آقای امام جمعه همهٔ آن اراضی را شخم کردند، تخم پاشیدند. اراضی عقیم صدساله پنجاه بر یک بهره دارد. حالا، یعنی امسال تقریباً همان‌قدر زمین ده مارا شخم کرده، کاشتند! - آدمهای ما رفتند، با چماق استقبال کردند، از خنجر و تفنگ سخن گفتند! سوار شدم رفتم شهر، خدمت آقا. هرچه خواستم حالی کنم نتوانستم، یعنی نخواست حالی بشود! عرض کردم آقا، آخر شما حاکم شرع هستید، قباله دارید در بیاورید. زمین متعلق به تارچیق تا گره آخری معین است! آقا تغیر نمود که به قول من باور نمی‌کنی، یعنی می‌خواهم جای دیگری را غصب کنم، یا آدمهای من حد خود را نمی‌شناسند!؟ به جان رسیدم، گفتم بلی، نمی‌خواهند بشناسند! فرمود فضولی نکن، ترا تنبیه می‌کنم. برو، صاحب ملک بیاید با من مرافعه بکند! رفتم پیش ذئب‌الوزاره صاحب ملک. گفت به رضای خدا برو هرجارا که می‌خواهند حالا سرحد قرار بده که بالا نروند! من چه بکنم یا چه از دستم برآید. پادشاه از عهدهٔ این طبقه نمی‌تواند بیاید!.. از این فقره اوقات برما حرام شده، نمی‌دانم از دست آقا چطور جان زنده به در بریم! گفتم نمی‌توانم باور کنم که آقای امام جمعه با پسرش این بی‌حسابی را جایز بداند. اراضی بیطرف و املاک دیگران را تصرف کند. جواد بک گفت آقا، حق دارید باور نکنید. این بیحسابی را اهل درخانه[۲] هم نمی‌کند. اما اگر این فقره تصرف املاک و دخول سرحد دیگران، که ملاهای ملاک ما می‌کنند تفتیش گردد، آن وقت حتی


  1. آبیاری.
  2. دربار.
۱۶۷